جدول جو
جدول جو

معنی چرب سخن - جستجوی لغت در جدول جو

چرب سخن
خوش سخن، چرب گفتار، چرب زبان
تصویری از چرب سخن
تصویر چرب سخن
فرهنگ فارسی عمید
چرب سخن
(چَ سُ خَ)
چرب گفتار. چرب گو. خوش سخن. آنکس که بسخنان نرم و دلاویز شنونده را مجذوب خود کند. چرب زبان. لبق. لبیق. (منتهی الارب) :
گر من لابه ساز چرب سخن
چه بسی لابه ها بدل ندهم.
فرخی.
، متملق. چاپلوس. زبان باز. مردم فریب:
من از فریب تو آگه نه و تو سنگین دل
همی فریفته بودی مرا به چرب سخن.
فرخی.
رجوع به چرب زبان و چرب گفتار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرب سخنی
تصویر چرب سخنی
خوش سخنی، چرب زبانی، چاپلوسی
فرهنگ فارسی عمید
(چَ سُ خَ)
چرب زبانی. خوش سخنی. نرم گفتاری، چاپلوسی و خوشامدی و تملق. (ناظم الاطباء). زبان بازی. مردم فریبی: چرب سخنی دوم جادوئیست. (قابوسنامه). رکیک اندیشه را... چرب سخنی دست نگیرد. (کلیله و دمنه). رجوع به چرب سخن و چرب زبانی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ تَ دَ)
پرروغن شدن. باروغن شدن. روغندار شدن، زیاد شدن. اضافه شدن. فزون شدن. بیشتر شدن وزن چیزی، روغن آلود شدن جائی یا چیزی. ناپاک و کثیف شدن. بچربی آلوده شدن، چاق و فربه شدن. پیه دار و چربی دار شدن
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نام یک قسم سوهان نرم است. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ)
چرب کردن. پرروغن ساختن. چرب و روغندار کردن غذا و خوراک: شعشع الثرید، یعنی چرب ساخت و بسیار کرد روغن اشکنه را. (منتهی الارب) ، روغن آلوده کردن جائی یا چیزی. رجوع به چرب کردن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ سُ خَ / خُ)
بلیغ. زبان آور. سخنور. مسلط بر سخنگوئی:
خردمند و دانا و چیره سخن
جوانه به سال و به دانش کهن.
فردوسی.
ولیکن تو ای پور چیره سخن
زبان بر نیا برگشاده مکن.
فردوسی.
وزآن پس فرستاد مردی کهن
بنزدیک بهرام چیره سخن.
فردوسی.
بدو گفت کای مرد چیره سخن
به گفتار مشتاب و تندی مکن.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بُ سُ خَ)
سخنور. ناطق. کسی که در سخن مضامین نیکو تواند آورد:
به آن چابک سخن دشت بیاض شعر ارزانی
که صد مضمون بهم از یک خدنگ خامه میدوزد.
؟ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ)
خوش سخن. خوب گفتار. شیرین زبان: بزبان خاموش و کم سخن و خوب سخن. (ترجمه طبری بلعمی).
وآن خوب سخن بخوش جوابی
میکرد عمارت خرابی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از چرب سخنی
تصویر چرب سخنی
خوش سخنی، نرم گفتاری، خوشامدی و تملق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر سخن
تصویر پر سخن
پرگوی، پرچانه، پرحرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تر سخن
تصویر تر سخن
شیرین زبان، فصیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم سخن
تصویر گرم سخن
((~.سُ خَ))
خوش صحبت، خوش گفتار
فرهنگ فارسی معین